اگر این پافشاری ذرهای برای ژانر نازنین «وسترن» خرج میشد، احتمال داشت سالانه حداقل در ماههای آخر تابستان یکی دو وسترون متوسط و یا حتی خوب شاهد باشیم؛ اما فعلاً که این نوع اصرارها مختص موزیکال است.
بنابراین اگر «بانوی زیبای من» حال در قد و قامتی کمی تا قسمتی متغیر دوبارهسازی شود نباید تعجب کرد؛روندی که کریسمس گذشته درباره سوئینیتاد شاهد بودیم.
موزیکال قرمز رنگ «تیم برتون» بیش از هرچیز بهنظر یک گردهمایی از دوستان قدیم بود و بیشتر وجه معنوی این روند برای تیم برتون جذاب بوده تا تحویل گرفتن فیلم از سوی تماشاگران و یا حتی پرستندگان کمتعداد سینمای موزیکال، آن هم در ایام کریسمس و اگرچه ممکن است یک موزیکال مفرح چند هفتهای بر پردهها بیشتر دوام بیاورد اما اینکه «موزیکالی خونین» را به خورد تماشاگر داد آن هم در این ایام، دیگر کاری است کارستان!
تیم برتون که به غیرمتعارفسازی مشهور است، بعد از «ماهی بزرگ» و «عروس مرده» حالا چه به روزش آمده که سراغ نمایشنامه استیو ساندهیم رفته؛ احتمالاً به همان اصرار هالیوودنشینان و به جمع شدن همان یاران قدیمی برمیگردد.
اما هرچه باشد؛ «سوئینی تاد: آرایشگر شیطانصفت خیابان فلیت» یک چیز را به روشنی در لابهلای تصاویر خاکستری و قرمز و غبارآلود فیلم عیان کرد که هنوز هم که هنوز است بسیاری از فیلمها برپایه 2 چیز غیر از قدرت کارگردانی بهچشم میآیند؛ اولی نمایش بازیگر و دومی میزانسن خاص فیلم.
سوئینی تاد فیلمی است که واقعاً روی کاکل جانی دپ میچرخد و دیگر هیچ؛ به احتمال فراوان جانی دپ دیگر از زیر دین 18سالهای که به تیم برتون داشته بیرون آمده چرا که فیلم آخر برتون بدون جانیدپ، به مرثیهای برای او جهت بازنشستگی چندین و چند ساله از سینما ختم میشد و سوئینیتاد واقعاً که بدون جانیدپ غیرقابل تصور است. جانیدپ در ژوئن 1991 ماهها پس از اکران «ادوارد دستقیچی» اذعان کرد که قبل از این طرح که «ادوارد دستقیچی» شروع شود و برتون او را بهعنوان کشف خودش و یک بازیگر طراز اول نقش اولی به سینما معرفی کند چه حال و روزی داشته است.
دپ گفته بود که در آن ایام که دست بر قضا هنرپیشه تلویزیونی مشهوری هم بوده قصد داشته خودش را بکشد چرا که از این اوضاع بازیگری پیشپا افتاده به تنگ آمده بوده که ناگهان برتون با یک نقش اول بسیار متفاوت روبهرویش ظاهر میشود. هرچه باشد در میان بازیگران نسل او افرادی مانند تام کروز در اواسط دهه 80 خودشان را تثبیت کرده بودند و برتون آمده و دپ جوان را به دنیای رؤیاها وارد کرد. با این همه و پس از چندین و چند همکاری با هم، سرانجام در طرح «سوئینیتاد» این جانیدپ است که آبروی برتون را خریده و دیگر مدیونش نیست.
دپ که اسکار 2008 را ناباورانه به دانیل دیلوئیس (استاد بازی در فیلمهایی که کارگردان همه را وادار میکند تا به لوئیس کمک کنند و در سایه بایستند تا او خوشرقصی نماید) باخت. او در سوئینی تاد آواز خواند، آدم کشت، دل بست، انتقام گرفت، نمایش داد، سلاخی کرد و... و مجموعهای از هنرنماییهایش را به رخ کشید تا تیم برتون و «هلنا بونهام کارتر» که نقش خانم «لاوت» کله خراب را بازی میکرد به بلندپروازیهایشان رسیده باشند.
یاد «استیو مک کوئین» فقید به خیر که زمستان 1980 به مرض سرطان خون مرد.4 سال قبل از مرگش در فیلمی اصرار کرد که در قراردادش برای «ال مکگرا» هم نقشی در نظر گرفته شود و یا اینکه حداقل او طی ساخت طرح همراه گروه باشد؛ که البته مطبوعات هالیوودی وقتی قضیه رو شد؛ دمار از روزگارش درآوردند.
یادمان هست که البته چه محبوبیتی داشت ولی آرای عمومی همان کاری را با مککوئین کرد که انتظارش میرفت؛ چنان به باد انتقادش گرفتند و کلهاش کردند که نزدیک بود هیچچیزی از محبوبیتش باقی نماند. حالا به قول «جیم هوبرمن» و یا «برادینلی» و حتی محترمانهتر به قول راجر ایبرت؛ «هلنا بونهام کارتر» در فیلمهای برتون حتی میتواند نقش یک پادشاه اینکا را بازی کند اگر برتون بخواهد؛ تیم برتونی که هم به سمت سینمای مستقل غش میکند و هم عاشق سینهچاک کلهخرابهایی است که در بلوار بورلی هیلز نشستهاند و نقشه احیای موزیکالهای بیمحتوا را میکشند.
از این به بعد او مجبور است برای شکلگیری جمع یاران قدیمی یا همه را به یک رستوران دعوت کند و یا به آلبوم عکسهایش نظر بیندازد. هیچکس معطل او نمیشود، بهویژه جانی دپ که حالا از دست او هم حسابی کلافه است.